خانه دوست کجاست؟

  • تاریخ ایجاد: یکشنبه, 26 ارديبهشت 1395
  • تعداد بازدید: 18564
صلی الله علیک یا اباصالح المهدی (روحی فداه)



سلام ای حجت یزدان؛ سلام ای داور ایمان؛ سلام ای سَروَرِ خوبان؛ سلام ای آیتِ رحمان؛
سلام از جان اَدا کردم؛ امید دل بیان کردم؛ کَرَم کرده جوابم ده؛ گدائی را نما احسان.
شبی پرسیدم از بابا؛ چرا کوتاه دست ما؛ شده از دامن مولا؟؛
جوابم داد با صد آه؛
که از ترس ستمکاران شده غائب؛ وگرنه پنج سالِ اوّل عمرش؛ حیاتی آشکارا داشت؛
به او گفتم : پدر! حفظ امام عصر؛ برای قادرِ یکتا که مشکل نیست!
پاسخ داد: آری؛ هیچ کاری نیست مشکل بهر او؛ لیکن به حکمت می‌کند هر کار!
شنیدم عالمی می‌گفت: حکمت‌های بسیاری است در غیبت؛
یکی حفظ امام از شرّ دشمن؛ دیگری آزادیش از بیعت حکّام ظالم؛ سومی هم امتحان دوستانش؛
نیز حکمتهای دیگر؛ نیست از بهر بیان اکنون مجالش!
بعد اینسان گفت: در تاریخ؛ دو غیبت آمده بهر امام عصر؛ یکی کوتاه مدت؛
دوّمی بسیار طولانی…؛
زمان غیبت اوّل؛ که نامش (غیبت صغری) است؛ حدود ۶۹ سال؛ از مکانش باخبر بودند یارانش؛
شرفیاب حضورش گاه می‌گشتند؛ با دیدار رخسارش؛ غم از دل پاک می‌کردند؛
از فیض کلامش؛ بهره می‌بردند؛ نبود او آشکار اما؛ میسّر بود دیدارش!
پس از آن؛ غیبت کبری پدید آمد؛ که پایانش نداند کس مگر الله؛
به او گفتم پدر؛ آیا کسی می‌داند اکنون خانۀ او را؟ نگاهش را گرفت از من؛ و فهمیدم؛
نمی‌خواهد ببینم اشک چشمش را!

سپس آهی کشید از دل؛ و با اندوه بسیاری چنین فرمود:
فقط یک تن؛ که او هم خادم مولاست؛ زِ جا جَستم و گفتم: می‌شناسیدش؟!
پدر جان می‌شناسیدش؟!
سرش را بُرد بالا؛ ساکت و خاموش؛
دو دستش را گرفتم با دو دست خویش؛ و حس کردم؛ تن بابا بسی آرام می‌لرزد!
و وقتی اشکهایش؛ قطره قطره؛ بر سَرم افتاد؛ دانستم که می‌گرید!
برایم دیدن اشک پدر بسیار مشکل بود؛ توان دادم زکف ناگاه؛ و اشک از دیده‌ام بارید؛
پدر با اشک چشمش پاسخم راداد؛ بشنو حرفهای‌اشکهایش را!:
نمی‌دانم که خادم کیست؛
نشانی نزدم از او نیست؛
فهمیدم که بابا؛‌ جستجو بسیار کرده؛ هر دری را دَر زده؛ از هر کسی پرسیده؛
تا شاید بیابد خانه‌ات را؛ اما صد هزار افسوس؛ تلاشش بی‌ثمر مانده؛ و پایش خسته از رفتن؛ کنار راه جا مانده!
من و بابا دو همدردیم؛ و درد ما فراق توست؛ ندارد هیچ داروئی چنین دردی؛ مگر دیدار؛
کَرَم کن؛ مرهمی بر درد ما بگذار…
امام عصر؛ ای موعود ادیان الهی؛ ای امید مؤمنان؛ ای دادگر؛ ای آخرین خورشید حق؛
من دوستت دارم؛ و هر لحظه؛ تقاضا می‌کنم؛ وقت ظهورت را؛
قنوت هر نمازم؛ وقت هر راز و نیازم؛ هر دعا؛ هر خواهشم؛ هر آرزویم؛ یادگاه توست.
ندارد دل دگر طاقت؛ جدایی را تو پایان ده؛ خرابی‌ها تو سامان ده؛

 و اشک چشمهای منتظر را          اشک شادی کن
 
دوست عزیز ؛
چنانچه از بسته ی تبلیغی پیش رو رضایت داشته اید ، خوشحال می شویم که ایده های خود را در این زمینه با ما به اشتراک بگذارید.
ایده های خود را می توانید از طریق این  لینک  برای ما ارسال نمایید

نظر دهید

شما به عنوان مهمان نظر ارسال میکنید.