بخش اوّل:
در بخش اوّلِ این متن، ما در مییابیم که همهی ما نیاز به یک زندگی خوب و عالی داریم و همه ی ما به دنبال داشتن زندگی خوب هستیم. برای رسیدن به زندگی خوب هر کاری میکنیم تا به آن دست پیدا کنیم. حال اگر یک فردی به ما بگوید که من حاضر هستم تمام استرسِ تو را برای رسیدن به زندگی خوب به جان بخرم و تو دیگر نگران زندگیِ خوبت نباش، آن با من، من چه میکنم؟ آیا جا دارد که بپرسم آخر چگونه؟ از کجا؟ ما بعضی وقت ها برای خودمان شرط میگذاریم که باید چنین و چنان شود تا زندگیِ خوب داشته باشیم ولی در واقع این چنین نیست، اگر خوب نگاه کنیم درمییابیم که خداوند به تک تک ما وعدهی داشتن زندگی خوب را داده است. فقط کافی است اعتماد کنیم.
بخش دوم:
در بخش دوم متذکر جایگاه خدا می شویم. همان خدایی که خالق ماست و از اوّل خلقت تا به الان همواره در جهت رفع نیازهای ما کوشیده است. برای رسیدن به این زندگی خوب باید به خدا توکّل کرد. یعنی خدا را وکیل خودمان بگیریم. شرط قبول کردن وکالت ما از طرف خدا فقط یک چیز است، اطاعت! به خدا اعتماد کنم و حرف او را تمام و کمال گوش کنم.
بخش سوم:
خداوند پیام خود را در کتابش با صدایی بلند به همه گفته است. گفته است که من ضامن آرامش و راحتی تو هستم، فقط کافی است به من توکّل کنی و حرف من را گوش دهی. تازه بعد از اینکه ضمانت راه درست و زندگی خوب را به من داد من را رها نکرده که بروم و خودم از این جا به بعد را سپری کنم! خدا دینش را که همان مسیر زندگی خوب است برای من قرار داد و فردی را هم به عنوان پیشوای دینش در کنار من گذاشته و گفته این راهنما قدم به قدم با تو در مسیر زندگی خوب همراه است. او زمام دار دین است و کسی است که تو با او به زندگی خوب خواهی رسید. فقط کافی است دست در دست کسی بگذارم که خدا او را برایم راهنما و پیشوا برای رسیدن به زندگی خوب قرار داده است.